نکته دوم
تعجب است! انسان میگوید پیراهن عثمان در شام به دست معاویه چه میکند؟! این یک امر تصادفی و اتفاقی نبود، یک امر پیشبینی شده بود. عثمان زنی دارد به نام نائله که اتفاقاً این زن نصایح خوبی به عثمان کرد. به او میگفت تو حرف علی را بشنو، علی را دشمن خودت خیال نکن. علی هرچه که میگوید حقیقت را میگوید، خیر تو را میگوید و خیر مسلمین را، حرف مروان را گوش نکن، ولی او حرف مروان را گوش میکرد. وقتی ریختند و میخواستند عثمان را بکشند این زن خودش را انداخت روی بدن عثمان که مانع بشود. یک شمشیری که میآمد یک انگشت این زن هم بریده شد. همان انگشت را هم بردند شام برای معاویه. بعد این پیراهن را برد از کنار منبر خودش آویزان کرد، آن انگشت بریده را هم سنجاق کرد، شروع کرد های های گریه کردن: خلیفه مظلوم کشته شد، ایها الناس! انتقام، انتقام؛ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیهِ سُلْطاناً. حالا جهالت هم کمک میکند: یک کسی هم نپرسید که قرآن میگوید هرکسی مظلوم کشته شد ما به ولی او اختیار میدهیم که بیاید خونخواهی کند، به تو چه؟! تو که ولی دم عثمان نیستی! اما باز جهالت و نادانی. مردم هم آمدند. چقدر پای منبر معاویه بر عثمان مظلوم به قول خودشان گریه کردند! چقدر از مردم اشکها گرفت!
- ۰ نظر
- ۲۱ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۲۶
- ۳۱۰ نمایش